
بدیر که به اتهام قتل دوستش در زندان بود بعد از ۱۵ سال آزاد میشود تصمیم میگیرد در کنار همسر و دخترش زولوف وپسرش مسلم زندگی را دوباره شروع کند. با خبر ازادی بدیر آتشی در عمارت «جبران اوغلو» روشن میشود . پسر کوچک خانواده جبران قسممیخورد که از بدیر انتقام بگیرد . کنان برادر بزرگتر که بعد از پدرش بزرگ خانواده شده است تلاش میکند اورا از این کار بازدارد. اما یکرازی وجود دارد ، آن دوخانواده از عشق نفیسه ومسلم بیخبر هستند و هنگامیکه این دو تصمیم به فرار میگیرند ، رو در روی هم قرار میگیرند . کنان از طرفی و بدیر از طرف دیگر سعی میکنند تا این اتفاق تبدیل به یک واقعه خونین نشود. و آنها طی تصمیمی درباره زولوف وکنان میخواهند صلح بین دو خانواده ایجاد شود و این تصمیم جرقه یک عشق است و...